به ستوه آمده ست
صبرم
از تماشای آواز خشکیده پرنده
بر شاخسار تر بهار !
سیمین شیرالی
اردیبهشت 96
به ستوه آمده ست
صبرم
از تماشای آواز خشکیده پرنده
بر شاخسار تر بهار !
سیمین شیرالی
اردیبهشت 96
قفس بگشایی
یا نه
مرا دیگر
شوق پروازی نیست
سیمین شیرالی
شانه های شهر آویزان است
دست هایت را
سراغ شانه هایم بفرست !
سیمین شیرالی
به یاد فاجعه پلاسکو
چقدر
شبیه دلتنگی هایم شده ای
ساکت و صبور
هیچ موجی
به خروش ات نمی آورد
ساکت
و
صبور ...
نوایی
در دلم تار می زند
نبودنت را چنگ می زند
زخمه ها انباشته
خون دل را
هیچ نوایی مداوا نمی کند
سیمین شیرالی
دست هایت را حلقه کن
دیر زمانیست
کسی
زنجیری به گردنم نیاویخته ...
سیمین شیرالی
اگر
از این شامگاه بی اختر گذر کردی
برایم مُشتی نور بیاور
شنیده ام
دست هایت
این رنج خاکستری را
ستاره می کارد ...
سیمین شیرالی

حتی کاهگل خانه ات
بوی نان می دهد
چه مهربانند نان هایت
دلم را گرم می کند
هر لقمه اش ...
چشم هایت
مرا به دشت می برد
از تنم سبزه می روید
سرانگشتانت
رفاقت سالهای دور را لقمه لقمه می بخشد
چه آشنا آمده ای
طره ی گیسویت
عفاف گمشده این نسل غریب را شرمسار می کند
و روسری ات
مرا به خواب مادرم می برد
آه مادرم ...
سیمین شیرالی
زخم های گذشته ام را
عاطفه های خاموش را
همه چال کرده ام
آمدی فقط
باغچه ام را زیرورو نکن ...!
سیمین شیرالی
زنی خندان
نشسته به سرخاب
هق هق آینه
گل از گونه هایش می شوید
....
سیمین شیرالی
کاش
چترم را گم کنم
تا زیر شانه هایت پناه بگیرم
باران !
ببار
ببار ...
سیمین شیرالی
خسته ام
از شنیدن واژه هایی که بهار
مرا به یادشان می آورد
خسته ...
سیمین شیرالی
بگذارید
قبل از رفتنم
تمام دلتنگی هایم را
به پایتان بریزم
شاید
فردا پاهایم خفته باشند
وندانید
چقدر منتظرتان بودم ...
سیمین شیرالی
آنگاه که
جان سپردم
شِلال موهایم را قیچی کنید
بر تیرکِ سرِ کوچه اش بیاویزید
بگویید
امانت دست هایت را پس فرستاد
از معانی شِلال : گروه پراکنده و پریشان
لغت نامه دهخدا
2
می اندیشم
به ملودی سرانگشتان
آیا دوباره
چینش دگمه هایم را برهم خواهد زد ؟
قبل از آنکه
مرگ بی تو تکرار شود ...
سیمین شیرالی
این روزهایم
هیچ شباهتی به من ندارد
آینه هم
باورم نمی کند ...
2
ملامتم نکنید
اگراز عبور خسته شده ام
این روزها
استخوان هایم سخت می سوزد ...
سیمین شیرالی
3
باد می وزد
شالم رها ...
موهایم پناه می گیرد
در دست هایت ... !
سیمین شیرالی